مریضی....

شلام

الان که دارم مینویسم در حال سوختنم  اینم از شانس خوب ما بیده ،ناهار سوپ داشتیم ،۱ دونه فلفل دلمه ای بر داشتم خوردم،بعد مث فرفره از جام پریدم(جدیدا فلفل دلمه ای هم تند شده {ناراحت})هنوزم لبام داره میسوزه.

الان حدود ۳ هفتست که مریضم و خوب نمی شم.اول گردنم درد کرد بعد لوزهام چرک کرد و تب و لرز حالا هم نمی تونم آب دهنمو قورت بدم(نفسم که بسختی می کشم)تو این مدت اینقد شیر و سوپ خوردم که دیگه حالم ازشون بهم میخوره.نمیدونم چیکار کنم؟هر دکتر ۱ چی میگه....

درس و کنکور هم که تعطیل شده،نیس من خیلی درس خون بودم ،مریظیم شده بهانه که با خیال راحت نخونم.

وای دیشب میخواستم جیغ بکشم،اعصابم بهم ریخته بود دیگه،از وقتی مریض شدم ۱ شب نتونستم مث ادم بخوابم.دیشب مث سگ خوابم میومد نمیتونستم لالا کنم .معلوم نی چه مرگمه فک نکنین بسرم نزد که قرص خواب بخورم،چرا زد ولی انگار نه انگار که چیزی خوردم

پی نوشت:نا گفته نماند که موقع مریضیم (البته اولاش )جمعه از ۵ صبح تا ۷ شب رفتیم دره فیروزه اونجا هم اینقد آب بازی کردم که جونم در اومد(آبشم یخ یخ بود)ولی جاتون خالی کلی حال داد.ولی شب انچنان تب و لرزی کردم که .....

بازم من....

سلام

گفته بودم از خودم میگم واستون ..ولی وقتی فکر کردم دیدم هیچی واسه گفتن ندارم

من منم.همین....دیگه هیچ.

 

من....

سلام به همه.البته فعلا که همه ای وجود ندارهمحض دل خوشی بود 

حالا بعدا از خودم و زندگیم میگم

الان نمیتونم بنویسم.تابعد.

بای......