-
شاید...
شنبه 5 آبان 1386 13:27
شاید بدترین روز زندگی بعضی آدم ها ،روزی باشد که به این دنیا آمده اند.. شاید.. من نیز هم..
-
افکار پریشان من..
جمعه 4 آبان 1386 14:42
خیلی وقته میخوام خلوت کنم با خودم...با خدای خودم ..ولی انگار بستنم به این دنیای لعنتی.. هی امروز فردا میکنم...وقتی به خودم میام که دیگه دیره...خیلی دیر... دارم التماسش میکنم .....اشکام تند تند سرسره بازی میکنن رو صورتم... اون بی توجه به این بازی...میگه دیر شده....دییییییییییییییییییر کلامو که قاضی میکنم میفهمم حق با...
-
آزادی..
جمعه 4 آبان 1386 13:26
تنها مکانی که در ایران ران و سینه در دید عموم است مرغ فروشی هاست...
-
آبان
جمعه 4 آبان 1386 13:21
چون ماه آبانه، مشخصات متولدین این ماه رو استاد میکنم.... البته از این ماه خوشم نمیاد(چون.....بهتره نگم چرا ) سمبل:عقرب عنصر:آب سیاره:پلوتون روز اقبال:۳شنبه اعداد شانس:۲و۴ سنگ خوش یمن:یاقوت زرد رنگ:قرمز حیوان:حشرات
-
استعداد..
پنجشنبه 26 مهر 1386 18:52
یک راه حل خوب برای پاک کردن رد خودکار از روی کیف(با تضمین): ابتدا مقداری قیر بر روی سطح مورد نظر مالیده بعد از مالش بطور کامل سطح را با نفت شستشو می دهیم ..... پی نوشت:این راه حل توسط یکی از فیلسوفان on sport پیشنهاد شده است که در کتاب اکتشافات در حال به ثبت رسیدن است. پی پی نوشت:هر گونه عواقب حاصله به من مربوط نی پی...
-
خیال..
پنجشنبه 26 مهر 1386 18:37
در خلوت خیالم زیر درخت کاج تک درخت تنها... تنهایی ام را تقسیم می کنم....
-
تولد........
سهشنبه 24 مهر 1386 12:35
چند روز پیش تولد شیدی جونم بود ولی نشود بیام تبریک بگم بش ....... حالا بهش تبریک میگم....جیگر من...... حالا بیا دست....دست.....سوت.....بیا....... ............. تولد ........توفلد........نینای ...نینای.......... تفلدت مبارک چیدی جیگل.... خوب دیگه بسه..... بای........
-
آپ......
پنجشنبه 19 مهر 1386 23:23
سلام.... فک کنم ۱ ماهی شد که آپ نکردم....... نه وقتشو دارم نه حوصلشو......... میگم وب نمی زدم سنگینتر بودم..... بدن سر وقت آپ میکنم الان هم خوابم میاد (۴ ساعت فقط لالا کردم) بعدشم اشتراک تکتم الان تریپ عذاب وجدانم (البته تقصیر شیدایه دارم براش عکس میل میکنم منتظرم بره)الان دیگه خیالم راحت شد...
-
دمش جیز...........
سهشنبه 13 شهریور 1386 19:57
شششششششششششششلام دست.......... دست............... ینی الان خوشالم...... .......... مامی فوق لیسانس قبول شد...............اونم انتخاب اول........ دس...........دس................آآآآآآآه......آآآآ....... دمش جیییییییییز(بقول چیدی)..........ما که هیچ گ.. نیستیم... مگه مامی...... من بهش خبر دادم ............کلی تو تهران...
-
۰۱
دوشنبه 12 شهریور 1386 01:04
ساعت ۱۲.۵ شبه،بابا خوابه،گیتار پیر هم در همین حین داره از وب شیدا پخش میشه،مامان هم با امیر تهرانن......الان که اینجام،فکرم برعکس جسمم که میخ شده به صندلی،داره فرار میکنه......از من...؟قطرات اشکشو همینطور که دنبالش میکنم حس میکنم....آره به صورتم میخوره.....ولی چرا......... ۱دفعه واستادم....ولی اون رفت ....بدون توجه به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 شهریور 1386 00:22
با هزار امید و آرزو رفتم ... با غرور اینکه بالاخره تونستم...بالاخره فهمید ....ولی ...........بازم مث قبل ..... بدون هیچ تغییر.....انگار تو اون لحظه ...شکستم،پودر شدم...آنچنان تو ذوقم خورد که دلم به حال خودم سوخت... میدونی هرچی سرم بیاد حقمه ....مث این بچه پروها..واسم درس عبرت نمیشه... بدون مشغله فکری که...
-
بار زندگی......
دوشنبه 5 شهریور 1386 12:49
سلام. من که زیاد خوف نیستم شما رو نمدونم دیگه....درسام مونده همه....با اینکه نمیخونم ولی همه فکر و ذکرم شده .....شده هووو...اعصاب ندارم اصلا...... مامان هم که رفته تهران،البته از طرف اداره واسشون کلاس گذاشتن به مدت ۲ هفته...(۱۳۵ ساعت)...اول که میخواست امیرو ببره بعد شانس ما منصرف شد.... حالا هی از تهران میزنگه میگه...
-
مریضی....
پنجشنبه 25 مرداد 1386 15:01
شلام الان که دارم مینویسم در حال سوختنم اینم از شانس خوب ما بیده ،ناهار سوپ داشتیم ،۱ دونه فلفل دلمه ای بر داشتم خوردم،بعد مث فرفره از جام پریدم(جدیدا فلفل دلمه ای هم تند شده {ناراحت})هنوزم لبام داره میسوزه. الان حدود ۳ هفتست که مریضم و خوب نمی شم.اول گردنم درد کرد بعد لوزهام چرک کرد و تب و لرز حالا هم نمی تونم آب...
-
بازم من....
چهارشنبه 17 مرداد 1386 11:55
سلام گفته بودم از خودم میگم واستون ..ولی وقتی فکر کردم دیدم هیچی واسه گفتن ندارم من منم.همین....دیگه هیچ.
-
من....
شنبه 13 مرداد 1386 11:22
سلام به همه.البته فعلا که همه ای وجود نداره محض دل خوشی بود حالا بعدا از خودم و زندگیم میگم الان نمیتونم بنویسم.تابعد. بای......